-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 23:11
مدتها ... کمی آنطرف تر حوالی جاده های انتظار چشم به راهت بودم . ... نمیدانم راهت طولانی بود یا صبرم اندک که کم آوردم ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 23:10
برایم سیگاری آتش بزن ؛ میان لب هایم بگذار ، و دور شو . . . پر از باروتم ! . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 15:42
فقط چند قدم ، مانده بود برسم به تو . . . اگر این خواب ادامه داشت ! ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 15:37
تــنهـــ ــا نــشستــ ــهاے , چـــ ــاے مے نـــوشے ، و بــ ــغـــض مے کــنے ، هیــ ــچ کــ ــس تــ ــو را بــ ــه یـــاد نـــ ـمــےآورد !!!! ایــ ــن هـــ ــمــه آدمـــ ـــ روے کــهکــشـــ ــان به ایـــ ــن بــ ــزرگے ؛ و تـــ ــو ... حــــ ــتــے آرزوے یــ ــکے نـــبــ ــودے ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 01:02
آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون ... که همتی از درون ! لازم است حالا اما... نمی خواهم برخیزم در سیاهی این شب بی ماه می خواهم اندکی بیاسایم فردا فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 00:55
وقتی میمیری ... ناگهان همه عاشقت میشن و از خوبی هات میگن ... باور کن راست میگم !
-
خدایا
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 00:49
خدایا کسی را که قسمت کس دیگریست ... سر راهمــان قــرار نــده ! تــا شب های دلتنگیش برای مــا باشــد و روزهــای خوشش برای دیگری !!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1390 15:08
من وجودم به تو مدیون و دلم مامن توست آرزویم نظری روی تو و دیدن توست من اگر دور ز تو هستم و دلتنگ شدم با صدای خوش تو غرق در آهنگ شدم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1390 15:39
یه دوستی ازم خواست واسش یه مطلب بزارم منم واسش این مطلب کوتاه رو می زارم امیدوارم بپسنده: بی هوا.... وارد هوایم شدی.. به دنبال دلیل نمی گردم.. بمــــــــان وتو درنهایت درچشمان کسی اسیر می شوی که تورا درک،،،،،،نه،،، ترک خواهد کرد روزى اگر نبودم، تنها آرزوی ساده ام این است زیر لب بگویی: یادش بخیر
-
تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟
شنبه 25 تیرماه سال 1390 16:30
پرواز میخواهم بادبادکم را بدهید ... میخواهم دل بکنم از این زمین و وابستگی هایم اما نخ خیالم به تو گره خورده ، تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟
-
خنجر
شنبه 25 تیرماه سال 1390 16:29
راه که می روم مدام بر می گردم پشت سرم را نگاه می کنم دیوانه نیستم خنجر از پشت خورده ام
-
...
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 00:30
کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان شد ولی هر بار که حرف دلش را می زد صدایش توی اب جوش می سوخت . کیسه ی کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان . حرف دلش را اهسته گفت ... لیوان سرخ شد
-
باید رفت…
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 00:55
هنگام رفتن در چشمان عشق نگریستن آنچنان مشتاق ماندنت می کند که پای رفتنت سست می شود... ورفتن را مرگ می پنداری پس چشمانت را ببند وپا در جاده بگذار وهمیشه به یاد داشته باش گاهی وقت ها برای بودن باید رفت…
-
عاشقت بودم...
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 23:54
عاشقت بودم... وقتی ابرهای باران زای دنیایت را ... به آسمان دلم تبعید کردم برای همیشه ...! درست همان لحظه که دانستم تو , به آفتاب دلباخته ای ...!!!
-
لب هایت
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 00:34
لب هایت طعم سیب می دهند ! . . . میخواهی آدمم کنی؟
-
خالی ام از احساس
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 15:28
خالی ام از احساس آدم ها... همه اش را قورت دادند یه آبم روش دفن شدم ...
-
کم آوردیم!
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 15:22
نه پیشانی من به لب های تو رسید نه لیاقت تو به احساس من چیزی به هم بدهکار نیستیم ... هر دو کم آوردیم! همین...
-
غریبه...
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 02:00
..شاید سالها بعد... ... در گذر جاده ها ... ...بی تفاوت از کنار هم بگذریم ... ...و ... ...بگوییم ... ...چقد شبیه خاطراتم بود... ... این غریبه ....
-
دل
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 00:02
اگر دلت گرفته سکوت کن، این روزها هیچ کس معنای دلتنگی را نمیفهمد
-
دوستت دارم
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 01:25
فاصله 7 اردیبهشت 90 - 23:30 من و تو هستیم و بینمان فاصله زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم! بیش از این انتظار مرا میسوزاند، دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم ، تو اشک میریزی و من در...
-
دروغ
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 15:12
من می بافم! تو می بافی! من برای تو کلاه تا سرت را گرم کنم! تو برای من دروغ تا دلم را گرم کنی!
-
جیم
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1390 00:19
1 6 اردیبهشت 1390 ساعت 16:27 گاهی آدم دلش می خواهد کفش هاش را دربیاورد ، یواشکی نوک پا نوک پا از خودش دور شود ، بعد بزند به چاک، فرار کند از خودش... گاهی آدم دلش می خواهد کفش هاش را دربیاورد ، یواشکی نوک پا نوک پا از خودش دور شود ، بعد بزند به چاک، فرار کند از خودش...
-
هیچ
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 23:33
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم : پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم
-
اوج تنهایی
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 20:40
تنها باران است که گاهی ، در اوج تنهایی من ، در آن لحظه که هیچ کس نیست ، با من از تو می گوید... ولی درد من از این است که دیریست باران نمی بارد!!!
-
بوسه و .....
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 09:29
رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیم دو جام بودیم که با نیت شراب زدیم دو گل که با عطش بوسه های پی در پی به روی پیرهن سرخشان گلاب زدیم نه از هوس که ز جور زمانه!لب به شراب اگر زدیم برای دل خراب زدیم موذنا به امید که میزنی فریاد تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم مگردد بی سبب ای ناخدا که غرق شده ست جزیره ای که به سودای...
-
نبودن تو
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 00:57
بگذار دکتر خیال کند که این آلرژی فصلی است ؛ من که خودم خوب می دانم نفسم از نبودن توست که به ش م ا ر ه افتاده !
-
« ای قصه ی بهشت ز کویت حکایتی »
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 23:06
در نم نم دوباره ی باران رسیده است حسی که سالهاست به پایان رسیده است حسی که در رطوبت اردی بهشت ماه از یک نسیم ساده به طوفان رسیده است ساده اگر بگویم شوق دوباره ات در جلد خاطرات پریشان رسیده است حتی همین نسیم که در پنجره دوید از کوچه ی شما به خیابان رسیده است دارد قلم به مرز جنون می رسد ، به شعر حالا که ماه بر لب ایوان...
-
بی وفایی ....
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 23:44
من ترانه می سرایم تو ترانه می نوازی در ترانه های من اشک است و بی قراری یک بغل از ارزوهای محالی... تا ابد چشم انتظاری... فکر پایان و جدایی... ترسم از این است که شاید در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی...
-
به دنبال تو می گردم
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 15:51
از خورشید می گریزم و به دنبال تو می گردم تا در خیال به خلوت شب های تو برسم ... می خواهم در گوشه ی قلب ات یک کُنج رنگی فقط برای من باشد ! اما نه خاکستری ، بگذار قرمز باشم ! در یک دشت سبز زیر آسمانی که آبی ِ آبی است و کلبه ای که هیچکس بجز تو راه به آنجا ندارد . ... پروانه ای پشت پنجره بال می زند ! و یادم می آورد که قلب...
-
ساکت و تنها
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 15:43
ساکت و تنها چون کتابی در مسیر باد می خورد هردم ورق اما، هیچ کس او را نمی خواند برگ ها را میدهد بر باد می رود از یاد هیچ چیز از او نمی ماند، بادبان کشتی او در مسیر باد مقصدش هر جا که بادا باد! بادبان را ناخدا باد است لیک او را هم خدا ، هم ناخدا باد است...