راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

بی تو

بی تو طوفانزده دشت جنونم صید افتاده بخونم


تو چه سان میگذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم

گوئیا زلزله آمد گوئیا خانه فرو ریخت سرمن

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی

تو همه بود و نبودی تو همه شعر و سرودی

من و یک لحظه جدایی ،  نتوانم

نتوانم

بی تو من زنده نمانم !

بی تو من زنده نمانم!

عاشقای دل سوخته

اینم یه شعر عاشقانه توپ از سعدی برای عاشقای دل سوخته مثل خودم

 

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست

با ما مگو به جز سخن دل نشان دوست

حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود

یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست

ای یار آشنا علم کاروان کجاست

تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست

دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت

دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست

رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید

رحمت کند مگر دل نامهربان دوست

گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد

تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست

بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در

الا شهید عشق به تیر از کمان عشق

بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد

آن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست