باران می شوم ودر خود می بارم.
خورشید می شوم ودر خود می تابم.
سبز می شوم ودر خود می رویم.
باد می شوم ودر خود می وزم.
خاک می شوم ودر خود فرو می افتم.
شب می شوم وبر خود سایه می افکنم.
عشق می شوم ودر تنهایی خود
می گریم.
سلام دوستان عزیز
به وبلاگ ادبی راز عشق خوش آمدید
امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد
فقط عزیزان بازدید کننده نظر فراموشتون نشه؟!!!!
فقط تو می فهمی که دوری یعنی چی . فقط تو هستی که با واژه
های رنگی بهترین تابلوی نقاشی را در افکارم ترسیم می کنی و
برای دو پرنده عاشق آشیانه می سازی . بدون که زندگی بی تو
لذتی نداره .
شعرغریب آشنا از گوگوش:
تواز شهرغریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دورو وجادههای پرغبار برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه می رسی پر از گردو غبار تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریبه آشنا دوستم دارم بیا منو همرات ببربه شهر قصه ها بگیر دست منو تو دستات
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تومن آزادم
تواز شهرغریب بی نشونی اومدی تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دورو وجادههای پرغبار برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه می رسی پر از گرد و غبار تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت
غریبه آشنا دوستم دارم بیا می شینم می شمرم روزا ولحظه ها
تا برگردی بیای بازم اینجا
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تومن آزادم
این هم شعر عاشقم از امیر شاملو:
من عاشق تو هستم من تورو می پرستم
یه عمره عاشقانه به انتظار نشستم
تو ماه آسمونی فرشته زمینی برای قلب خستم تو راه آخرینی
بی تو گل وا نمی شه دردم دوا نمی شه دلم تا دنیا دنیاست از تو جدا نمی شه
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو ای که بی تو شبم سحر نمی شه عاشقم من
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو ای که بی تو شبم سحر نمی شه عاشقم من
خدا کنه همیشه که یار من تو باشی
به هرکجا که هستم کنار من تو باشی
خدا خودش میدونه بی تو میشم دیوونه
بیا که بی تو ای گل بهار من خزونه
بی تو گل وا نمیشه دردم دوا نمیشه دلم تا دنیا دنیاست از تو جدا نمی شه
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو ای که بی تو شبم سحر نمی شه عاشقم من
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو ای که بی تو شبم سحر نمی شه عاشقم من
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو ای که بی تو شبم سحر نمی شه عاشقم من
تو که نیستی تا ببینی
گریه های هر شب من
با حضور عاشق تو چه عجیبه گریه کردن
تو که نیستی تا ببینی قلب آسمون شکسته
جامعه تا صبح قیامت
من و این پاهای خسته
اگر استاد فیزیک بودم ، نام تو را در فرمول عشق جای می دادم ...
اگر استاد شیمی بودم ، با نام تو عناصر نا شناخته زندگیم راکشف
می کردم ...
اگر استاد خوشنویسی بودم ، نام تو را در تنهایی قلبم جای می دادم ...
اگر استاد جغرافیا بودم ، نام تو را در قلۀ کوه حک می کردم ...
اگر استاد زبان بودم ، به تو می گفتم :
...I love you
ای عزیزتر از جانم ....
من بی تو عین زمستانم ، سردسرد ، بی روح و زرد ...
بی تو کویرم ، خشکسالم ، درختی بی برگم .. من
با تو سراپا شوقم ، عشقم ، امیدم ، لبخندم ..بی تو
من اشکی بی پایان ... بی تو غروب دلگیرم ، پرستوی
بی بال و پرم ، بلکه خزان و زردم .. بی تو ، من
افسانه ای دردناکم ، ستاره ای خاموشم ... بی تو
من بارانی دلگیر و غبارم ...بی تو ابری پر بارانم ، اما
توان باریدن ندارم ...
اینم یه شعر قشنگ از سیاوش
روی سکوی کناره پنجره
همه شب جای منه
چند ورق کاغذ و یک دونه قلم
همیشه یار منه
کاغذای خط خطی
از کنار در باز پنجره
میپرن توی کوچه
سر حال از اینکه آزاد شدن
نمی دونن که اسیر دل سنگ باد شدن
دیگه بیداری شب عادتمه
همدم سکوت تنهایی من
تیک تیک ساعتمه
حالا من موندم و یک دونه ورق
که اونم از اسم تو سیاه میشه
همه چیم تو زندگی
آخرش به پای تو هدر میشه
چشمونم، فاصله رو از پنجره دید میزنه
دلم اسم تو رو فریاد میزنه
درای پنجره رو تا انتها باز می کنم
تو خیالم با تو پرواز میکنم
و به تکرار هزاران دست
که تو را می نوشند
من به چشمان تو می اندیشم
و به شهری که تو را
با همه خوبی هات
به چراغان دروغین شبانش بخشید
و به دستان تو آموخت که تسلیم شوی
من به تکرار تو می اندیشم
و به غمبارترین لحظه ی خویش
که شکستی در من
و شکستم در خویش .
به این عقیده نزدیک می شوم که
مردان از راه چشم عاشق می شوند و
زنان از راه گوش !
اما کدامیک پایدارتر است و یا کدامیک معیار مناسب تری ؟!
کدام راه به شناخت روح آدمی نزدیک است ؟
چشم ؟ یا گوش ؟
مکمل این دو شاید زیباتر باشد !
رازعشق
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
شعر ناز طاق کبود از راما:
زیر این طاق کبود یکی بود،یکی نبود
|
مرغ عشقی خسته بود که دلش شکسته بود
اون اسیر یه قفس
شب و روزش بی نفس همهء آرزوهاش پر کشیدن بود و بس
تا یه روز یه شاپرک نگاشو گوشه ای دوخت
چشمش افتاد به قفس دل اون بد جوری سوخت
زود پرید روی درخت تو قفس سرک کشید
تو چشم مرغ اسیر غم دل تنگی رو دید
دیگه طاقت نیوورد ،رفت توی قفس نشست
تا که از حرفهای مرغ شاپرک دلش شکست
شاپرک گفت که بیا تا با هم پر بکشیم
بریم تا اون بالاها سوار ابرا بشیم
یه دفعه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد
بارون از چشمای مرغ روی گونش جاری شد
شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اون رو دید
با خودش یه عهدی بست،نفس سردی کشید
دیگه بعد از اون قفس،رنگ تنهایی نداشت
توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمیزاشت
تا یه روز یه باد سرد میونه قفس وزید
آسمون سرخابی شد سوز برف از راه رسید
شاپرک یخ زد و یخ
مرد و موندگار نشد
چشاشو رو هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد
مرغ عشق شاپرکو به دست خدا سپرد
نگاهش به آسموووووووووون تا که دق کردشو مرد...!
دستت را به من بسپار تا گرمی آن وجودم را پر کند...
گوشَت را به من بسپار تا زمزمه عشق را در آن جاری کنم...
شانه ات را به من بسپار تا آن را تکیه گاه تنهایی کنم...
قلبت را به من بسپار تا آن را در هاله ای از نور نگهداری کنم...
صدایت را به من بسپار تا مهربانیت را تدریس کنم...
چشمهایت را به من بسپار تا گذرگاه عشق را در آن پیدا کنم...
جسمت را به من بسپار تا دمادم آن را گلباران کنم...
همه را به من بسپار تا معنی خواستن را بیاموزم...
تا یاد بگیرم چگونه تو را بپرسم...
تا چگونه با وجود تو در حضور عشق خود را بازیابم ای کاشف عشق...
گل لاله گل لاله نجابت از تو می باره
بمیرم ساقتو کی چید که رنجیدی چنین واره
گل لاله گل ساده گل سنگین و افتاده
تو دشت خشک و بی بارون تو رو می بینم آواره
ای گل ساقه شکسته ای پریشون
درد تو درد من نداره درمون
اگه ابر آسمون بر تو بخیل
کاش که از چشمای من بباره بارون
گل درد رنجتو با تنم یکی کن
تن من فدای تو ای گل دل خون
گل لاله گل لاله نجابت از تو میباره
بمیرم ساقتو کی چید که رنجیدی چنین واره
گل لاله رفته از یاد تن تو
باغچه خونه و گلدون های ایوون
بشکنه دستی که تو صحرا تو رو کاشت
جای تو تو گلدون نه تو بیابون
بس که تنهایی کشیدی برگه هات رو به زواله
فصل تنهایی گذشته برای ما گل لاله
گل لاله گل لاله چه اشکی از تو میباره
بمیرم ساقتو کی چید که رنجیدی چنین واره
گل لاله گل ساده گل سنگین و افتاده
تو دشت خشک و بی بارون تو رو می بینم آواره
گل لاله تو رو به حیاط خونم میبرم
تو باغچه قلبم میکارم
نگو نه تو رو خدا فکر منم باش
آخه تو دنیا فقط من تو رو دارم
گل لاله...
عشق عشق می آفریند.
عشق زندگی می بخشد.
زندگی رنج به همراه دارد.
رنج دلشوره می آفریند.
دلشوره جرات می بخشد.
جرات اعتماد به همراه دارد.
اعتماد امیدمی آفریند.
امید زندگی می بخشد.
زندگی عشق می آفریند.
عشق عشق می آفریند.
گل بارون زده من / گل یاس نازنینم
می شکنم؛پژمرده می شم / نگذار اشکاتو ببینم
ای گل شکسته ساقه / گل پرپر
که به یاد / هجرت پرنده هایی
توی بغض مبهم چشمات می بینم
که به فکر یه سفر به انتهایی