راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

 

خدایا ممنونتم که غم رو افریدی
 

اخه چطور میشد بدون اون زندگی کرد؟
 

اخه بدون اون سر روی شونه های کی بزارم و با هم گریه کنیم؟؟؟
 

به هر کسی اعتماد کردم خوب جواب گرفتم
 

ولی به این یکی جواب اعتمادم رو خوب میده 


 همدیگر و خوب میشناسیم
 

هر موقعه میاد سراغم وقتی میره ارامش میگیرم
 

و از رفتنش نگران و ناراحت نیستم
 

میاد و با خودش تموم سختی هام رو میبره
 

خدایا دمت گرم
 

ای ول داری
 

اوس کریم کرمت رو شکر
 

حالا میخوام برای مدتی این خونه گنجیشکی رو تعطیل کنم
 

و پشت شیشه هاش روزنامه بچسبونم
 

میخوام با فرچه و سمباده بیفتم به جونش
 

دوده هایی که با سختی ها و دلگیری ها چسبیده به در و دیواراش از بین ببرم
 

میخوام بزرگترش کنم
 

که همه جا بشن توش
 

که اگه بازم اون بچه بازیگوش اومد و شیشه اش رو شکند خودم نشکنم و دلم گرم باشه
 

و هوای سرد و دلگیر بیرون گرمای وجودم رو یخ زده نکنه
 

وقتی تو باشی دیگه همه میان
 

نمیدونم یا باید کسی رو راه ندم؟؟؟
 

خودت بگو
 

میشه بهم یاد بدی چکار کنم؟
 

من بلد نیستم
 

تو بگو
 

ا صلا بیا خودت خرابش کن از اول بسازش یا هر کاری که خودت میدونی

به نظرت رنگ بزنم به این دل زنگ زده ؟

اون وقت دل ساده من رنگی میشه؟!

اون وقت صفای خودت رو چکار کنم!؟

بزارمش توی یه گلدون کنار گلخونه یا گوشه سه کنج دلم؟!

راستی عطر وجودت رو از کجا بخرم؟؟؟

بوی اسفند رو دوست دارم

خودت میدونی برای چی

میخوام برای افتتاح مجددش همه رو دعوت کنم و ازت دعوت کنم تو روبانش رو ببری

خب زود تر شروع کن که دیگه طاقت و تحمل این درد رو ندارم

این دل برای تعمیرات تعطیل می باشد!