دستم،
پر از تنهائی وخالی از تمام تو
انتظار را نوازش میکند به نام تو
و تیک تاک های شلوغ ساعت زمان،
میچرو کاند دستم را
و روح متورم تو را در آن...
نبض سینه ی دیوار،
جاودانگی نبض دستانت را می تپد...
نفس به نفس این اتاق
شب بویی را نفس می کشد
که شبانه روز بوست!
و خنک می شود دل اتاق من
ای که چشم من به یاد چشم توست...