راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

INTERVIEW WITH GOD


INTERVIEW WITH GOD
گفتگو با خدا

I dreamed , I had an interview with god.
خواب دیدم .در خواب با خدا گفتگویی داشتم .

God asked?
خدا گفت :

So you would like to interview me !
پس می خواهی با من گفتگو کنی؟

I said ,If you have the time.
گفتم اگر وقت داشته باشید.

God smiled ,
خدا لبخند زد.

My time is eternity.
وقت من ابدی است.

What questions do you have in mind for me?
چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟

What surprises you most about human kind ?
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟

God answered :
خدا پاسخ داد:

That they get bored with child hood .
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند،

They rush to grow up and then ,
عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد،

long to be children again .
حسرت دوران کودکی را می خورند.

That they lose their health to make money .
اینکه سلامتشان را صرف به دست آوردن پول می کنند ،

and then ,
و بعد

lose their money to restore their health .
پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند.

That by thinking anxiously about the future,
اینکه با نگرانی نسبت به آینده

They forget the present ,
، زمان حال را فراموش می کنند.

such that they live in nether the present ,
آنچنان که دیگر نه در حال زندگی می کنند ،

And not the future .
نه در آینده

That they live as if they will never die ,
این که چنان زندگی می کنند که گویی ، نخواهند مرد.

and die as if they had never lived .
وآنچنان می میرند که گویی هرگز نبوده اند.

God''s hand took mine and
خداوند دستهای مرا در دست گرفت

we were silent for a while .
و مدتی هر دو ساکت ماندیم.

And then I asked :
بعد پرسیدم

As the creator of people ,
به عنوان خالق انسانها

What are some of life lessons you want them to learn?
می خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند ؟

God replied , with a smile ,
خداوند با لبخند پاسخ داد :

To learn they can not make any one love them .
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود
کرد

but they can do is let themselves be loved.
اما می توان محبوب دیگران شد.

T o learn that it is not good to compare themselves
to others.
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند

To learn that a rich person is not one who has the
most,
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد.

but is one who needs the least.
بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد.

To learn that it takes only a few seconds to open
profound wounds in persons we love
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق، در دل
کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم،

, and it takes many years to heal them.
ولی سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد.

To learn to forgive by practicing for giveness .
با بخشیدن بخشش یاد بگیرند.

T o learn that there are persons who love them
dearly.
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند.

But simly do not know how to express or show
their feelings.
اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند.

T o learn that two people can look at the same
thing,
یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند،

and see it differently.
اما آن را متفاوت ببینند.

To learn that it is not always enough that they be
forgiven by others.
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند.

The must forgive themselves.
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند.

And to learn that I am here
و یاد بگیرند که من اینجا هستم

ALWAYS

همیشه

نظرات 4 + ارسال نظر
سمیرا پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:50 http://khaterto.blogfa.com

خیلی قشنگ بود احسان عزیزم

Neda دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:13

woooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooow,kheily ali va mahshar bod vaghean behet tabrik migam,emshab delam kheily gerefte bod vali vaghti in matno khondam aroom shodam,bazam mamnoon

محسن یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 20:39

آغاز دل سپردن ، اول نگاه من بود !

سرگشته و پریشان ، در جستجوی کویش



این خرقه گدایی ، تنها گواه من بود

هر کس شراب نوشید ، مستوجب فنا شد



دستان پر زمهرش ، هم تکیه گاه من بود

فرهاد همچو مجنون ، راه وصال گم کرد



راهی که رفته بودند ، آن راه ، راه من بود

تاریک و تار چون شب ، پس کوچه های امید



فانوس دیدگانش ، نور پگاه من بود

زنجیر کرده بودند ، رندان با وفا را



مژگان بی مثالش تنها پناه من بود

روزی که گردن عشق ، بر دار کرده بودند



تنها صدای آنجا ، فریاد آه من بود



در دادگاه عشقش ، محکوم حکم مرگم

شاید که بی گناهی ، تنها گناه من بود

assiehnnazari876 یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:25

سلام، اگر دکتر محمود، رئیس جمهور عزیزمان، که البته تنها شخصی‌ هستند که دزد تشریف ندارند، حق صیانت از قانون اساسی‌ و حق بازدید از اوین را ندارند ممکن است آقای لاریجانی بفرمایند چه شخصی‌ این حق را دارد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد