راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

تنها نشسته ام...

چای مینوشم، و بغض می کنم!

هیچکس مرا به یاد نمی آورد!

این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی!

و من...

حتی آرزوی یکی نبودم...

خدایا :

هرگز نگویمت که بیا ... دست من بگیر !

عمری گرفته ای .

مبادا رها کنی ! ...

آدمها،

غــمهایشان را پُک می زنند!

تا ریه هایشان زندگی را کـم بیاورد؛

و شرعی ترین خودکشی را تجربه کنند!!

آدمها،

غــمهایشان را پُک می زنند!

تا ریه هایشان زندگی را کـم بیاورد؛

و شرعی ترین خودکشی را تجربه کنند!!

اینکه یواشکی دلتنگش باشی ...

خیلی بهتر از اینه که بهش بگی و هیچ جوابی نگیری ...

آدمها دق می کنند و یادشان می رود این را به دیگران بگویند.
آدمها دروغ می گویند و یادشان می رود جمعش کنند .
آدمها سگ می شوند و یادشان می رود پاچه را ول کنند!
آدمها تصمیم می گیرند و یادشان می رود عقل ندارند!
آدمها می روند و یادشان می رود بگویند به کجا؟
آدمها می روند و یادشان می رود برگردند.

"و آدمها هیچ وقت آدم نمیشوند" ... !

این روزهـــــــــا
عجیب دلم بچــــگی میخـــــواهــــــد
خستــــه ام...!
یک قلم لطفـــا....؟!
میـــــخواهم خـــــــودم را خطــــ خطــــی کنــــــم!

چــه بــــر سر عشــــــق آمــــد ...؟
کـــــــه از افسانــــه هـــــــــا .....

رسیـــد بــــه صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هـــــا...؟

همین مسیر را مستقیم بروی میرسی به دو راهی

یک راه به من ختم می شود ، آن دیگری به ختم من . . .

باید عاشق باشی تا بفهمی


نگاه سرد یعنی چه
دست سرد یعنی چه
حرف سرد یعنی چه
در مقابل دوستت دارم گفتنت ، سکوت سرد یعنی چه


باید عاشق باشی تا بفهمی گرمای حرف و نگاه و دستت
وقتی به سرمای او برخورد میکند
چگونه
روزگارت
بخار میشود
قطره ای میشود 

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود

گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود


گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد


گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود

گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد

گاهی آرزو میکنم ای کاش دلی نبود

تا تنگ شود

تا خسته شود

تا بشکند ... 

 

چقدر بد که بخوای گریه کنی اما نتونی
چقدر بد که یه کیو دوست داشته باشی
صداشو نتونی بشنوی
وچقدر بد که همش به یاد یکی
با تکه پارچه به نام عروسک خوابت ببره

سلامی کن...! 

 

به خداحافظیت قسم دلمــ برایت تنگ شده...

 
 
دل من جـــــــــاده که نیست هر از گاهی


که تنها مانـــــــــدی... در فکر عبـــــــــورش باشـــــــی


هروقت هم خواستی دور بزنی


خانه دل من یک خیابان یک طرفه است .برگشت نداره


خیابان نیست که از همان جایی آمدی بروی ...


بفهم! ...


این لامصب اسمش احساس است
 

مـلــــودرام مســـخره ای بود

زنــــدگی!

ایـــن را تـــمـــام منـتـقـدان

ابـــراز کـــرده انـد!

داستــــان تـــکراری،

ســـکانـــس هــــای اشـتـبـاه

و پـــایــــان آبـــکی!

ای خــــدا!

از خــــودت دفـــاع نمیــکـنـی؟! 

 

اون کـــــــــــــــوه هنوزم ی کـــــــــــــــــــوهه

 

محـــــــــــــــــــــکمه

 

هر چند از درون

 

درد میکشـــــــــــــــــــــــــــه

 

از این کـــــــــــــــــــــــــــج پنداری ها 

 

ای شهرزاده قصه ها...

آمده ام تا عاشقانه ترین شعرها را برایت بخوانم!

از تمام دیوارهای زمین به سلامت گذشته ام

                   دستانم را بگیر

بگذار صادقانه در کنارت  بمانم....

میدونی " بــ ـ ـهــــ ـــ ـشـ ـــ ـت " کجاست؟



یه فضایِ چند وجب در چند وجب !




بینِ بازوهایِ کسی که دوسش داری . ........................
 

 

یادم نیست

زندگی را زیسته ام

یا در خواب دیده ام ؟!

...

بس که تو را مرور می کنم

هر جا که هستی

باش

فاصله یعنی

یک نفر یک جا هست

که دوستش دارم

از تو گذر نمی کنم ...

شاید روزی


منو تو در آغوش هم


به این روزهای جدایی بخندیم . . .