راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟

پرواز میخواهم


بادبادکم را بدهید ...


میخواهم دل بکنم از این زمین


و وابستگی هایم


اما نخ خیالم به تو گره خورده ،


تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟

خنجر

راه که می روم
مدام بر می گردم
پشت سرم را نگاه می کنم
دیوانه نیستم
خنجر از پشت خورده ام

...

کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان شد

ولی هر بار که حرف دلش را می زد صدایش توی اب جوش می سوخت .

کیسه ی کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان . 


حرف دلش را اهسته گفت ...

لیوان سرخ شد